تشویق برای یک نفر تنبیه برای همه

کمتر جوان پسری است که دغدغه سربازی نداشته باشد. سربازی، وظیفه و اجباری است که گفته می شود، هر جوان پسر برای دفاع از سرزمین خود بر عهده دارد. فهم مقوله سربازی ارتباط مستقیمی با نسبت فرد و جامعه دارد. یکی از مهمترین مباحث در فلسفه علوم اجتماعی نسبت میان فرد و جامعه است. میزان و حدود آزادی های فردی انسان کجاست و تا کجا جامعه می تواند آزادی های فردی انسان را سلب  کند؟ ناپلئون که بنیانگذار سربازی به معنای امروزی آن است بر بستری از اندیشه ناسیونالیسم سوار شد. بر اساس ناسیونالیسم، میهن پرستی رکن اصلی فرهنگ جامعه را شکل می دهد. هر جوان به واسطه تعلقی که به یک ملت دارد وظایفی نیز در برابر این ملت خواهد داشت و از جمله این وظایف، سربازی اجباری است.

اما امروزه در دنیایی که به سوی جهانی شدن حرکت می کند و به دهکده ای کوچک تبدیل شده، هر روز  داعیه های ملی گرایی و ناسیونالیسم کمرنگتر شده و انسان و فرد انسانی از اهمیت بیشتری برخوردار می گردد. اگر در گذشته به راحتی پذیرفته می شد که هر جوان بایستی دو سال به خدمت سربازی برود، این امر امروزه با چالشهای بزرگی روبرو شده است. یکی از مهمترین این چالشها حق انتخاب جوان است.

هر جوانی از این حق برخوردار است که برای آینده خود آن گونه که خود می خواهد برنامه ریزی کند و زمان و فرصت خود را به نحوی که خود صلاح می داند –و البته در چارچوب هنجارهای جامعه- برنامه ریزی کند و البته سربازی مانعی عمده در برابر این انتخاب بزرگ است.

از سوی دیگر امنیت هر جامعه ای فوری ترین و ضروری ترین نیاز آن جامعه است و البته نیروهای مسلح جامعه نیز برای حفظ این امنیت و تامین آرامش مردم به سرباز نیاز دارند. سربازان اصلی ترین رکن هر سازمان نظامی برای ایفای وظایف می باشد.

از یک سو حق انتخاب جوان قرار دارد و از سوی دیگر نیاز نیروهای مسلح به خدمت این جوان. آیا امکان جمع میان این حق و نیاز وجود دارد؟

 برخی کشورها از راهکار ارتش حرفه ای استفاده کرده اند که البته بهترین راهکار موجودست اما برخی دیگر از کشورها که نیاز مبرمی به استفاده از سرباز دارند از راهکار سرباز انتخابی بهره می برند. سربازی انتخابی بر این اصل مبتنی است که تا حد ممکن از اجبار سربازی کاسته شده و بر حق انتخاب جوان افزوده شود.

این حق انتخاب می تواند از تنوع زیادی برخوردار باشد:

1- از حق انتخاب محدوده زمانی اعزام به خدمت: هر یک از جوانان ممکن است برای برنامه ریزی آینده خود اولویتهایی را داشته باشند که بر اساس این اولویتها بخواهند زودتر یا دیرتر به خدمت سربازی اعزام شوند. باید به این اولویتها احترام گذاشت.

2- حق انتخاب میان یگانهای هوایی، دریایی و زمینی و نیز حق انتخاب میان نیروهای متفاوت سپاه ارتش نیروی انتظامی و...

3- در مواردی شاهد هستیم که سربازان از خدمت فرار می کنند. بی تردید یکی از عمده ترین دلایل فرار از خدمت نارضایتی سرباز از فضا یا پرسنل یگان محل خدمت است؛ برای تامین رضایت سرباز و نیز جلوگیری از فرار مجدد او نباید او را به همان یگان قبلی بازگردانیم.

4- تعیین اولویتهای و انتخابهای متعدد و بیشتر برای متاهلان.

5- و شاید مهمترین وجه سربازی انتخابی کاهش محرومیت ها و افزایش امتیازها باشد. در بسیاری از کشورها در راستای افزایش حق انتخاب جوانان محرومیتهای ناشی از عدم حضور در خدمت سربازی کاهش یافته و یا به صفر می رسد و در عوض برای کسانی که در سربازی حاضر می شوند مزایای بسیاری در نظر گرفته میشود. به این ترتیب کسی که به سربازی نمی رود از حقوق اجتماعی خود محروم نمی شود اما برخی فرصتها برای زندگی بهتر را از دست می دهد. به عنوان مثال کشور الجزایر علی رغم آنکه 18 ماه سربازی اجباری دارد ولی قصد دارد شرط گذراندن سربازی را از شرایط استخدام دولتی حذف کند به این ترتیب گذراندن سربازی چون شرط نیست مانع استخدام جوانان نخواهد بود اما به یک امتیاز تبدیل می شود.

شامی کرماشانی

shami kermashani

                         

                         شامی کرماشانی

                                     

(به قلم :محمد علی سلطانی)

شاهمراد فرزند مرحومان خدامراد و فانوس در سال 1296 هجری شمسی در کرماشان تولد یافت به گفته خودش در سن چهار سالگی به مرض آبله نابینا گردید و پدر و مادر را در کودکی از دست داده هیکلی جسیم با پنجه های قوی و مچ‌هایی ستبر داشت که حاکی از انجام کارهای عضلانی ممتد بود.

زیرا پس از فقدان ابوی و نابینایی در مقابل مشقات و رنج‌ها قد علم کرد و برای آنکه سربار جامعه و باطل نباشد، تن به کار داد و در منزل مرحوم حاج امان ا... معتضدی مرد مشهور و سرشناسی که در صفا و سادگی زبانزد و به منزله حسام خاندان خویش به شمار می‌رفت. به انجام کارهای محوله پرداخت به قول خودش روزانه بالغ بر دو هزار تلمبه می‌زد تا از چاه حیاط ، منبع و حوض آب مصرفی خانه پر شود.او دیگر فولاد آبدیده شده بود و هر گاه نیز سخن به میان می آمد از آن مرد به نیکی یاد می‌کرد و بزرگان محله چون مرحوم محمد خان چنانی را رحمت می‌فرستاد شاهمراد با وضعیتی که گذشت خود زاده رنج و چکیده زحمت بود و با خصوصیات قشور جامعه از اعلی تا ادنی در تمامی ابعاد از اصطلاحات و ضرب‌المثل‌ها و طنز‌های گذر و محله و کوچه و قهوه‌خانه و زورخانه و ... گرفته تا دکور و آرایش منازل و نیت مرفه ترین قشر شهر به خوبی آگاهی داشت که اشعارش آیینه‌ی تمام نمای این موضوع است، گر چه سواد نداشت و نابینا هم بود؛ اما تشبیهات، استعارات، کنایات، عنوان مسائل توصیفی و توضیحی در آثارش قبول آن صفات را برای خواننده غیر مقدور می‌سازد او در اوان جوانی با محبت افراد مدرکی چون مرحوم شمس‌العلما ، آقا شمس‌الدین آل آقا توانست در مجالس آنها با شاهکارهای خیام و سعدی و حافظ آشنا شود و در کوچه و بازار نیز که خواندن اشعار محلی رسم بود مجموعه این دو امر؛ طبع سرشارش را به قلیان در آورد و ذخایر درونی و افکار خویش را که کلاً رنگ اجتماعی داشت؛ ذره‌بین آسا زندگانی توده مردم رنج دیده را همراه قیاس با سایر قشور در طبقات مرفه مورد بررسی قرار دهد و همچون نقاشی چیره دست در تابلوهای جاویدان و عام پسند خویش با زبان شعر بیان نمود.

هیچ گاه مدحی را از ممدوحی» خان،حاکم، فرمانروا« از او نشنیده‌ام بسیار بوده‌اند کسانی که در ادبیات صاحب مقام بوده‌اند و به محض محبت از این گونه افراد فصل یا فصولی از دیوانشان را به ثنا و مدح آن خان یا خاندان اختصاص داده‌اند، به ویژه در میان محلی سرایان که اکثراً از این راه ارتزاق می‌کردند اما شاعر ما با توجه به ید طولانی که در مدح و هجا و طنز داشت؛ با تمام نارسایی‌های زندگی هرگز مداح و مدافع خان و خاندانی نشد. و تنها به صداقت و در خدمت مردم بودن توجه داشت سبک شعر شامی در ادبیات تازه ترین سبک ابداعی است که در واقع بایستی در این گویش او را بنیان گذار دانست ، زیرا ارائه این سبک بدین صورت در شاعران محلی سرای قبل از او سابقه نداشت ، گرچه ما در ادبیات محلی‌مان سبک متجدد نیز نداشته و هنوز هم کسانی که طبع شاعری دارند به محض آشنایی هر چند ناچیز با ادبیات غرب سعی دارند به هر فلاکتی تعدادی از آن لغات و عبارت و ترکیبات را در کارهای خود بگنجانند که آن ادبیات و آثار یکدست و اصیل کلاً وارونه و بیگانه می‌گردد اما این شاعر توانست با ذوق ذاتی خویش و بدون هیچ گونه اطلاعی از سبک و صنایع و صرف و نحو و ... خود پایه گذار سبکی باشد که در ادبیات امروز به سبک ساده معروف است و از خصوصیات این سبک نزدیک کردم و منطبق ساختن شعر است ؛و حرف زدن عادی مردم البته به شرط احتراز از اغلاط عامیانه جز در مواردی عمدی که اشعار شامی تمامی آن مشخصات را بدون هیچ نقصی داراست و جالب تر آنکه خصوصیات غالب مکتب‌های هنری و ادبی اروپا را به طور وضوح می‌توانیم در آثارش بیابیم، مثلا سبک رمانتیک هر چند آن را به نام مکتب می‌شناسند و مفهوم‌های مختلفی از آن دارند که جای بحث آن نیست اما از آنجا که مفهوم عمده آن تابلو سازی کم و بیش دقیق است؛ از منظره و موضوع با تمام اطراف آن منتهی و مورد توجه مطلب بایستی برجسته تر و پررنگ تر نشان داده شود و در قالب کوچک تر نمونه‌هایی از مکتب امپرسیونیسم که رمانتیسم مختصر است.

2 و همچنین با تمام شرایطش به خوبی در کرایه نشینی ، روغن نباتی و سایر آثار شاعر مشهود است .

اشعار شامی لبریز از محسنات و صنایع معنوی و لفظی بدیعی است و شاید به جرات می توان گفت که به کلی از عیوب سخن که خاص موارد مصنوع و متکلف است، عاری می‌باشد به عنوان شاهد نمونه‌هایی از صنایع بدیعی را در اشعار او می‌آورم.

جناس تام

تا دم مردن دمادم دم له دیدار تو دم

تا بزانی دل اسیر چاه ترک چون بیژنه

جناس زاید:

لوره عطا دیم کر یار و عطار

له بالا خانه‌ی گرد خستونه‌ی خوار

تشبیه مطلق:

نعلبکی چون گور قاشق و ینة لش

هر لشی له ناو گوری درازکش

مراعات نظیر:

بیمسه عروس بی حسن و جیاز

سیر بیدم ارای کلفتی پیاز

یا:

سینی وت قوری یه نانجیمه

مرحوم گورای شابابای دیمه

ایهام:

یه روژ بدبختی هاته‌دیارم

باغبان پیر کفته هاوارم

در دم فرمان دا صندوق آوردن

بی جرم و تقصیر بیچاره‌م کردن

مطابقه و تضاد: مقابله

چمن بعد از گل بسکی زاری کرد

سبزی رخسارش عوض بی و زرد

یا:

ماس توای نیرم رب توای نیه

شیره دو جور هس سفید و سیه

لف و نشر:

چند شیشه ماتیک له هنگام جنگ

شکیایو و رشیایو زمین کردوی رنگ

ارسال مثل،تمثیل

کاغذی نفله، قلم رنجه و خود خسته مکه

(راه تو مقصد و ترکستان عرب بیخود مدو)

یا:

دریاده قصاو گای رنج بیور

(خورد من پی‌یا بو بار کیشان پی خر)

یا:

وتم بنازم دانای کردگار

(له دمای لیمو،سیر تیییده بازار)

از لحاظ قواعد دستور زبان نیز چنان بخواهیم برای گویش محلی خود مطلبی تهیه نماییم؛اشعار شامی بهترین سند گویا می‌باشد و مسائل ظریف صرفی و نحوی در اشعار او فراوان وجو د دارد که قابل بحث و دقت است که این مختصر را جای آن نیست و همچنین کلیات او یکی از ماخذ امثال وحکم در گویش کردی کرماشانی است.

گر چه در مطلب ذیل قصد قیاس ندارم و حتی تصور آن شاید بعید باشد ؛ زیرا حدیث عرصه سیمرغ و حکایت عرض خویش است، اما وجود یک وجه اشتراک جسمی و ظاهری در بین دو موجود کل و جزء ناخودآگاه تمثیلی منطقی می‌سازد در مطالعه لزومیات ابوالعلا شاعر آزاده عرب که با اشعاری از این شاعر محتوا و معنایی همسان دارد؛ موجب گردید تا اشعار طرفین را در این بررسی قید نمایم و وجود آن وجه تشابه را عامل این توافق معنایی و محتوایی تلقی کنم .

زیرا شامی شاید تا زمان مرگ حتی نام ابوالعلا را نشنیده باشد .

ابوالعلا:

وای بنی‌الایام یحمد قائل

و من جرب الاقوام اوسعهم ثلبا

( در این دنیا کسی شایسته ستایش نیست هر کسی مردم را بیازماید همه را سزاوار دشنام می‌بیند)

یا:

ماکان فی هذه الدنیا أ خورشد

و لایکون، و لا فی دهر،احسان

( در این دنیا یک نفر حقیقت بین نیست و نخواهد بود زیرا در عالم نیکی وجود ندارد)

تغیرت‌الاشیاء فی کل موطن

و من لجواد نائلا،بجواد؟

(همه چیز در همه جا دگرگون شد ( آیین مردمی از میان رفته ) جوانمردانی که به خواهش عجوزان نیازمند پاسخ می‌گفتند کجا شدند؟)

شامی:

شرف کشیاد و وژدان جوانمرگ بی

و بی وژدانی حیرانم ولم که

واروای شرف سوگند دائم

ملول مرگ وژدانم ولم که

ابوالعلا:

ثوانی ضیف؛ فلم اقره

أوائل من عزمیی ، أوثوانی

( زندگی مانند میهمان ناخوانده‌ای بر من وارد شد ولی در تمام عمر از این مهمان پذیرایی نکردم)

شامی:

نگرت کس دعوتم،خوم بیم مهمان

و کار خوم پشیمانم ولم که

ابوالعلا:

ارانی فی ثلاثه

ابوالعلا:

ارانی فی ثلاثهمن سجونی

فلا تسال عن الخبر النبیث

( خود را گرفتار سه زندان می‌بینم از این خبر شو م مپرس)

لفقدی ناظری و لزوم بیتی

و کون النفس فی الجسم الخبیث

( کوری و خانه نشینی و گرفتاری روح را در این تن پلید)

شامی :

ولم که تا نوی کس پی و دردم

دوسه روزی که مهمانم ولم که

ولم کی یا نکی رحمی و حالم

تنم گردیده زندانم ولم که

همیشه این نکته را به من یاد آور می‌شد که گر چه شامی در لفظ محلی مخفف شاهمراد است؛اما برای تخلص من کلمه‌ای مناسبتر از این نیست هر چند من به مشتاق وطن دوست نیز شهرت دارم اما شامی به معنی منسوب به زمان شام است و می‌گفت: بیان کننده ظلمت و تاریکی مداوم من است و اگر مطلبی در باره من نوشتید این نکته را به دیگران حتماً بگو.

(شامی)در دوم آذر ما ه سال 1363 در سن 67 سالگی به دنبال یک بیماری طولانی در گذشت و در باغ فردوس شهرمان به خاک سپرده شد و در روز شنبه 63/5/9 در حسینیه‌ی امام حسن عسگری تعزیه‌اش با حضور بستگان ، رفقای هیئت سینه زنی و اهالی محله و کسبه گذر و بدون حضور شاعران ، شعر دوستان، فضلا، محققین،مقامات کشوری و لشکری شهر و ... برگزار گردید و حتی عده‌ای هنوز او را زنده می‌پندارند در صورتی که زنده است و هرگز نخواهد مرد.

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

او رفت در حالی که نه سبک را می‌شناخت، نه صنایع بدیعی را می‌دانست و کتاب عروضش تسبیح چند دانه‌‌ای او بود و اسمی هم از ابوالعلا نشنید اما آثار و اشعارش تمامی آن چه که گذشت ، می‌باشد و در زمره‌ی مسافران پیاده و ملح کاروانی است که در بادیة عربستان شهسوارانی چون ابوالعلای معزی و بشار برد و ... در یونان هومیروس و در اروپا میلتن و در جلگة ایران ؛ رودکی ، شوریده شیرازی و ... را دارد و اینان اعجوبه‌های خلقت بودند که پس از طی طریق و پرورش صحیح و داشتن و سیله و مربی هر کدام در حد خویش شاید بر میلیون‌ها از بینایان و تحصیلکردگان دیار خویش برتری یافتند و پیشی جستند و شامی و فهیم و رباعی ، روشندلانی که به نوبت خویش و فی حد ذاته دارای استعدادی بودند و قابلیت ترقی داشتند اما در ویرانه‌ی خود تلف شدند و به قول خود شامی :

من اگر اهل وفایابی وفا بودم گذشت

مدتی مهمان در این محنت سرا بودم گذشت

زاغ بودم در چمن یا بلبل افسرده حال

در گلستان جهان گل یا گیاه بودم گذشت.


بهار پرده از عاشقی بردار

بهار عاشق بود و زمین معشوق .عشق بی تابی می آورد و بهار بی تاب بود.زمین اما آرام و سنگین و صبور.
زمین هر روز رازی از عشق به بهار می داد و می گفت: این راز را با هیچ کس درمیان نگذار.نه با نسیم و نه با پرنده و نه با درخت.راز ها را که برملا کنی ، بر باد می رود و راز بر باد رفته ، رسوایی است.
هر دانه رازی بود و هر جوانه رازی.هر قطره باران و هر دانه برف، رازی.
و رازها بی قرار برملاشدن بودند و بهار بی قرار برملا کردن.
زمین اما می گفت: هیچ مگو، که خموشی رمز عاشقی است و عاشقی سینه ای فراخ می خواهد.به فراخی عشق.زمین می گفت: دم برنیاور تا این سنگ سیاه الماس شود و این خاک تلخ، شکوفه گیلاس.
زمین می گفت: ...

***
زمستان سرد، زمستان سوز، زمستان سنگین و سالخورده و سخت.
و بهار در همه زمستان صبوری آموخت و صبر و سکوت.
و چه روزها گذشت و چه هفته ها و چه ماه ها. چه ثانیه ها،سرد و چه ساعت ها، سخت.بی آنکه کسی از بهار بگوید و بی آنکه کسی از بهار بداند.
رازها در دل بهار بالیدند و بارور شدند و بالا آمدند، و بهار چنان پر شد و چنان لبریز که پوستش ترک برداشت و قلبش هزار پاره شد.
و زمین می گفت: عاشقی این است که از شدت سرشاری سرریز شوی و از شدت ذوق، هزار پاره.عشق آتش است و دل آتشگاه.اما عاشقی آن وقتی است که دل آتشفشان شود.
زمین می گفت: رازهای کوچک و عاشقی های ناچیز را ارزش آن نیست که افشا شود.راز باید عظیم باشد و عاشقی مهیب . و پرده از عاشقی آن زمانی باید برداشت که جهان حیرت کند.
و بهار پرده از عاشقی برداشت، آن هنگام که رازش عظیم گشت و عشقش مهیب.
و جهان حیرت کرد.

چند رباعی از خودم

یا رب دلم گرفته آخر چه دانی از من 

صبرم ز دست رفته اخر چه دانی از من 

از تنهایی وجودم یخ زده چون سنگی سرد 

قلبم بی تو شکسته آخر چه دانی از من. 

 

 

تو با یک جمله به صلابه کشاندی جگرم را 

با یک نگاه آتش زدی دور و برم را 

انگار پایان بی آغازیست سهم من و تو 

با یک خداحافظی رفتی و شکستی قلب پر شررم را. 

 

 

 

الا ای خالق تنها تا کی جدایی  

 تا کی فغان و تا کی فراقی 

در این سبز چمن هر چه گشتم تو نبودی 

چه شود به من دهی وصل و فراغی. 

 

 

آخرین لحظه ی زندگی ما اون نفسای آخره 

اولین چیز واسه خدا رو دیدن اون نفسای آخره 

از غربت و حسرت فرار کردن اون نفسای اخره 

رفتن و پریدن و رها شدن اون نفسای آخره.

عدالت از دیدگاه امام علی علیه السلام




اقامه قسط و عدل در میان مردم طبق بیان قرآن کریم هدف بعثت انبیا بوده است و این هدف بزرگ، تنها با قدرت و حکومت به دست آمدنی است.
در این راستا علی علیه‏السلام نیز تنها هدف پذیرش حکومت را "احقاق حق " و "ابطال باطل " اعلام فرموده است در دیدگاه امیرالمؤمنین آن اصلی که تعادل اجتماع را حفظ می‏کند و همه را راضی و پیکر اجتماع را قرین سلامت و به روح اجتماع آرامش می‏دهد عدالت است.
حضرت در نامه‏ای به مالک اشتر نوشته است: "بهترین چشم روشنی والیان برقراری عدل در شهرهایی است که تحت حکومت آن‏ها است و (در نتیجه) ابراز مودت و علاقه رعیت به آن‏ها است.
فردی از امام سؤال می‏کند "عدالت " برتر است یا "جود "؟ امام می‏فرماید: "عدل جریان‏ها را در مجرای طبیعی خود قرار می‏دهد و "جود " آن را از مجرای خود خارج می‏سازد. "عدالت " قانون عام و مدبر و مدیری است که شامل همه اجتماع می‏شود حال آنکه "جود " این گونه نیست. پس عدالت برتر است.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام به این قانون عامِ اجتماع در حدی فراتر از ملاک‏های بشری توجه دارند و آن را میزانی خداوندی بر می‏شمارند: "إنَّ العدل میزان الله الّذی وَضَعَه للخلق و نَصَبَه لإقامة الحق ". اینک به طور جزیی‏تر به بررسی دیدگاه‏های امام علیه‏السلام در چهار مقوله عدالت اجتماعی، عدالت سیاسی، عدالت اقتصادی و ظلم که ضد عدالت است می‏پردازیم:
عدالت اجتماعی: امام در دومین روز حکومت خود و در اولین سخنرانی، بعد از بیعت مردم از تساوی حقوق سخن می‏گویند و مهاجرین و انصار را با مسلمانان متأخر و حتی تازه مسلمانان در حقوق و حدود برابر دانسته و می‏فرمایند.
"مال از آن خداوند است و بین شما به تساوی تقسیم می‏شود هیچ کس در این تقسیم بر دیگران برتری ندارد و برای متقین در روز قیامت بهترین اجر و ثواب خواهد بود. خداوند دنیا را اجر و ثواب متقین قرار نداد ".این حرکت امام از همان روز اول مقدمه ناسازگاری‏های کسانی را فراهم آورد که به برتری‏ها و مزایای شخصی خویش خوگرفته بودند. اینان نزد امام می‏آمدند و با جسارت می‏گفتند ما بزرگان قوم هستیم و امام در پاسخ می‏فرمودند: "ذلیل نزد من عزیز است تا حق او را از ظالم بگیرم و قوی نزد من ضعیف است تا حق مظلوم را از او بستانم ".
مخالفان مساوات:
برای یاران خیراندیش امام نیز گویی روشن بود که مسأله مساوات و برابری منشأ ابراز مخالفت‏ها و ایستادگی‏ها در برابر حکومت امام شده است. از این رو از سر خیرخواهی از ایشان می‏خواستند، در آن شرایط به خاطر مصلحت، موضوع مساوات را مسکوت بگذارد، امام در پاسخ می‏فرمودند:
آیا از من می‏خواهید پیروزی را به قیمت ستمگری و تبعیض درباره افراد تحت حکومتم به دست آورم؟!! سوگند به خدا تا دنیا دنیا است، چنین کاری نخواهم کرد. اگر همه این اموال مال خود من بود. هرگز تبعیض روا نمی‏داشتم تا چه رسد به اینکه مال، مال خدا است.
جالب است دانسته شود یکی از علل اساسی اعتراض طلحه و زبیر به امام علیه‏السلام مسأله تقسیم بیت‏المال بود. وقتی امام از آن‏ها علت ناسازگاری‏شان را پرسید، گفتند: تو حق ما را در تقسیم بیت المال با غیر ما مساوی قرار دادی! امام در پاسخ فرمودند: این شیوه تقسیم رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود که حکم قرآن نیز همین گونه است و رسول خدا کسانی را که در راه خدا با جان و مال جنگیده بودند در تقسیم بیت المال با دیگران مساوی قرار می‏داد.
اجرای تساوی درتقسیم‏بیت‏المال آن‏قدر برای مردم عرب غیر منتظره بود که حتی ام‏هانی خواهر امیرالمؤمنین علیه‏السلام وقتی متوجه شد که سهم او از بیت‏المال برابر با سهم کنیز عجمی‏اش مقرر شده با عصبانیت نزد امام رفت و به او اعتراض کرد و امام نیز پاسخ داد که در قرآن برتری عرب را بر عجم ندیده است.

عنایت خاص امام به مشکلات مردم

توجه امام به حقوقی که کمتر به چشم جامعه آن زمان می‏آمد، خود داستانی شیرین و دلنشین است. برای مثال در زمان حکومت آن حضرت، پیر مردی با چشمانی نابینا به تکدّی مشغول بود. امام از حال او پرسید، گفتند:
مردی نصرانی است که در جوانی در دوایر حکومت مشغول خدمت بوده، امام سخت متأثر شده و فرمود:
در روزگار جوانی او را به کار گماشتید و چون پیرو عاجز شد از حق خویش محرومش ساختید، پس به خازن بیت المال دستور داد تا امور معیشت او را از صندوق دارایی عمومی بپردازند. این واقعه بازگوی توجه علی علیه‏السلام به حقوق بازنشستگی یک شهروند مسیحی است.
اهمیت حقوق بشری در نظر امیرالمؤمنین علیه‏السلام به اندازه‏ای بود که در ابراز تأسف از بی‏حرمتی کردن سپاهیان معاویه، در یک هجوم، به خانه زنی یهودی و ذمی و ربودن زیورآلات او فرمودند:
اگر مرد مسلمانی از ناراحتی این امر بمیرد قابل ملامت نیست، بلکه بدان مرگ قابل ستایش نیز هست.
حق آزادی مردم در حکومت امام به حدّی بود که خوارج، این سرسخت‏ترین دشمنان امام به راحتی در مسجد حضرت به سخن پراکنی و حتی توهین به امام می‏پرداختند و حضرت در عین اینکه قدرت داشتند نه تنها هیچ یک از آنها را توبیخ نکردند، بلکه حتی سهم آنان را از بیت المال نیز قطع نکردند.
در یک کلام حقوق مردم در نگاه امام علیه‏السلام آنچنان جایگاهی داشت، که به تعبیر جرج جرداق تمام وصایا و نامه‏های امام به والیان حول یک محور واحد بود و آن عدالت بود
عدالت سیاسی: عدالت سیاسی محصول ادای حقوق سیاسی است. در دیدگاه علی علیه‏السلام بزرگترین حقوقی که خداوند ادای آن را فرض کرده است حقوق سیاسی است.
همانطور که قبلا گذشت، مراد از حقوق سیاسی حق والی بر مردم و حق مردم بر والی است. به نظر امام این دو نوع حق متقابل‏اند.
در این راستا حق مردم بر والی عبارت از این است که حاکم اموال عمومی را به مصرف مردم برساند و در تعلیم و تأدیب و خیرخواهی مردم بکوشدو در اثر فضل و افتخاری که بدان نایل شده رفتارش را با مردم تغییر ندهد، بلکه رأفتش به آنان افزون شود و حکومت را امانتی بداند که در دست او است و بداند که خداوند از او رعایت و حفظ حقوق مردم را می‏خواهد و او نباید به استبداد و مطابق میل بین مردم رفتار کند.
حضرت در دستورالعملی که به مالک اشتر نوشته‏اند، فرمودند:
مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنان و لطف در حق ایشان را شعار دل و جان خود ساز، و چون درنده‏ای مباش که خوردنشان را غنیمت شمری، زیرا آن‏ها دو دسته‏اند یا برادران دینی تواند و یا در آفرینش با تو همسانند... به خطای آن‏ها نگاه مکن و از گناه‏شان در گذر، همانگونه که دوست داری خداوند نیز تو را مشمول عفو وبخشایش خود کند... من از رسول خدا بارها شنیده‏ام که گفت: پاک و آراسته نیست، امتی که در آن امت زیر دست نتواند بدون لکنت زبان حقش را از قوی دست بستاند...
حقوق والی بر مردم نیز در دیدگاه امام علیه‏السلام ، وفا به بیعت و خیرخواهی حضوری و غیابی و اجابت و اطاعت است.
در اهمیّت حق نظارت و کنترل مردمی بر حکومت، در نهج البلاغه آمده است:
"بر من گمان مبرید که گفتن حرف حقی بر من ثقیل و گران خواهد بود و من خواهان آنم که در گفته‏هایتان مرا تعظیم کنید، چه اینکه هر کس را که گفتن سخن حقی یا راهنمایی به عدل بر او گران آید، عمل به آن برایش سخت‏تر خواهد بود. پس، از گفتن حرف حقی به من یا مشورت عادلانه‏ای دریغ نورزید،... ".
عدالت اقتصادی: مردم یکی از مناطق، نزد امیرالمؤمنین علیه‏السلام آمدند و گفتند که در سرزمین آن‏ها آثار نهری وجود دارد که گذشت زمان و حوادث روزگار مجرای آن را تغییر داده و هرگاه آن نهر تجدید شود، در آبادی آن اقلیم و ثروت مسلمین تأثیری بسزا خواهد داشت. و از امام خواستند که به حاکم آنان فرمان دهد تا آن‏ها و مردم را به بیگاری در حفر آن نهر بگمارد. امام به تجدید حفر نهر ابراز علاقه فرمودند، ولی با موضوع کار اجباری با آنکه موضوع تقاضای خودشان بود، موافقت ننمودند. از این رو در نامه‏ای که به حاکم آن دیار نوشته‏اند، از او خواستند که مردم آن اقلیم را نزد خود بطلبد، تا اگر کار نهر آنگونه باشد، که ایشان وصف کرده‏اند، هر کدام از ایشان را که به طیب خاطر مایل باشد به کار بگمارد، ولی چون نهر ساخته شد متعلق به کسانی خواهد بود که در تجدید آن کار کرده و زحمت کشیده‏اند نه آنانکه از کار خودداری کردند38.
در این فرمان امام، دو اصل مهم از اصول مربوط به کار و پاداش پایه ریزی شده است.
یکی) حق آزادی کار و خودمختاری کارگر
دوم) تخصیص درآمد و منفعت کار به طبقه زحمتکش و مولد ثروت.

برخورد با ظلم

رفتار ظالمانه و پایمال سازی حقوق در جای جای سیره قولی و عملی امام نکوهش شده است. علی علیه‏السلام دلیل قبول حکومت توسط خود را دو چیز شمرده‏اند: یکی حضور و اقبال مردم و دیگری پیمانی که خداوند از علما گرفته است تا بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم صبر نکنند39.
در دیدگاه امام علیه‏السلام هیچ چیزی مانند ظلم حاکمان بر مردم غضب خدا را بر نمی‏انگیزد40.
آنچه راه تمام دشمنی‏ها با حکومت امام را هموار می‏ساخت، این بود که حضرت هیچ گاه سر از عدالت‏گستری بر نتافتند و نخواستند دامن حکومت خود را به ظلم و بی‏عدالتی آلوده سازند. بی مناسبت نیست به عنایت امام به قضاوت عادلانه نیز اشاره بنماییم.
نقل است که در زمان حکومت خلیفه دوم فردی از امام شکایتی نزد خلیفه برد او امام را حاضر کرد و به ایشان گفت:
یا اباالحسن دوشادوش مدعی بنشین.
در این هنگام آثار ناراحتی در چهره امام آشکار شد.
عمر گفت یا علی از اینکه دوشادوش مدعی بنشینی اکراه داری؟
علی علیه‏السلام فرمودند:
نه، ولی ناراحتی‏ام از این است که بین من و مدعی، مساوات را رعایت نکردی، زیرا مرا با گفتن کنیه‏ام تکریم کردی، ولی او را اینگونه گرامی نداشتی. 

حالا به نظر شما تو کشوری که همه ادعا می کنند دین دار و پیرو پیامبر و امامان هستند تا چه حد عدالت وجود دارد و بر قراری عدالت بیشتر وظیفه ی ملت است یا دولت؟