اقامه قسط و عدل در میان مردم طبق بیان قرآن کریم هدف بعثت انبیا بوده است و این هدف بزرگ، تنها با قدرت و حکومت به دست آمدنی است.
در این راستا علی علیهالسلام نیز تنها هدف پذیرش حکومت را "احقاق حق " و "ابطال باطل " اعلام فرموده است در دیدگاه امیرالمؤمنین آن اصلی که تعادل اجتماع را حفظ میکند و همه را راضی و پیکر اجتماع را قرین سلامت و به روح اجتماع آرامش میدهد عدالت است.
حضرت در نامهای به مالک اشتر نوشته است: "بهترین چشم روشنی والیان برقراری عدل در شهرهایی است که تحت حکومت آنها است و (در نتیجه) ابراز مودت و علاقه رعیت به آنها است.
فردی از امام سؤال میکند "عدالت " برتر است یا "جود "؟ امام میفرماید: "عدل جریانها را در مجرای طبیعی خود قرار میدهد و "جود " آن را از مجرای خود خارج میسازد. "عدالت " قانون عام و مدبر و مدیری است که شامل همه اجتماع میشود حال آنکه "جود " این گونه نیست. پس عدالت برتر است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام به این قانون عامِ اجتماع در حدی فراتر از ملاکهای بشری توجه دارند و آن را میزانی خداوندی بر میشمارند: "إنَّ العدل میزان الله الّذی وَضَعَه للخلق و نَصَبَه لإقامة الحق ". اینک به طور جزییتر به بررسی دیدگاههای امام علیهالسلام در چهار مقوله عدالت اجتماعی، عدالت سیاسی، عدالت اقتصادی و ظلم که ضد عدالت است میپردازیم:
عدالت اجتماعی: امام در دومین روز حکومت خود و در اولین سخنرانی، بعد از بیعت مردم از تساوی حقوق سخن میگویند و مهاجرین و انصار را با مسلمانان متأخر و حتی تازه مسلمانان در حقوق و حدود برابر دانسته و میفرمایند.
"مال از آن خداوند است و بین شما به تساوی تقسیم میشود هیچ کس در این تقسیم بر دیگران برتری ندارد و برای متقین در روز قیامت بهترین اجر و ثواب خواهد بود. خداوند دنیا را اجر و ثواب متقین قرار نداد ".این حرکت امام از همان روز اول مقدمه ناسازگاریهای کسانی را فراهم آورد که به برتریها و مزایای شخصی خویش خوگرفته بودند. اینان نزد امام میآمدند و با جسارت میگفتند ما بزرگان قوم هستیم و امام در پاسخ میفرمودند: "ذلیل نزد من عزیز است تا حق او را از ظالم بگیرم و قوی نزد من ضعیف است تا حق مظلوم را از او بستانم ".
مخالفان مساوات:
برای یاران خیراندیش امام نیز گویی روشن بود که مسأله مساوات و برابری منشأ ابراز مخالفتها و ایستادگیها در برابر حکومت امام شده است. از این رو از سر خیرخواهی از ایشان میخواستند، در آن شرایط به خاطر مصلحت، موضوع مساوات را مسکوت بگذارد، امام در پاسخ میفرمودند:
آیا از من میخواهید پیروزی را به قیمت ستمگری و تبعیض درباره افراد تحت حکومتم به دست آورم؟!! سوگند به خدا تا دنیا دنیا است، چنین کاری نخواهم کرد. اگر همه این اموال مال خود من بود. هرگز تبعیض روا نمیداشتم تا چه رسد به اینکه مال، مال خدا است.
جالب است دانسته شود یکی از علل اساسی اعتراض طلحه و زبیر به امام علیهالسلام مسأله تقسیم بیتالمال بود. وقتی امام از آنها علت ناسازگاریشان را پرسید، گفتند: تو حق ما را در تقسیم بیت المال با غیر ما مساوی قرار دادی! امام در پاسخ فرمودند: این شیوه تقسیم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود که حکم قرآن نیز همین گونه است و رسول خدا کسانی را که در راه خدا با جان و مال جنگیده بودند در تقسیم بیت المال با دیگران مساوی قرار میداد.
اجرای تساوی درتقسیمبیتالمال آنقدر برای مردم عرب غیر منتظره بود که حتی امهانی خواهر امیرالمؤمنین علیهالسلام وقتی متوجه شد که سهم او از بیتالمال برابر با سهم کنیز عجمیاش مقرر شده با عصبانیت نزد امام رفت و به او اعتراض کرد و امام نیز پاسخ داد که در قرآن برتری عرب را بر عجم ندیده است.
عنایت خاص امام به مشکلات مردم
توجه امام به حقوقی که کمتر به چشم جامعه آن زمان میآمد، خود داستانی شیرین و دلنشین است. برای مثال در زمان حکومت آن حضرت، پیر مردی با چشمانی نابینا به تکدّی مشغول بود. امام از حال او پرسید، گفتند:
مردی نصرانی است که در جوانی در دوایر حکومت مشغول خدمت بوده، امام سخت متأثر شده و فرمود:
در روزگار جوانی او را به کار گماشتید و چون پیرو عاجز شد از حق خویش محرومش ساختید، پس به خازن بیت المال دستور داد تا امور معیشت او را از صندوق دارایی عمومی بپردازند. این واقعه بازگوی توجه علی علیهالسلام به حقوق بازنشستگی یک شهروند مسیحی است.
اهمیت حقوق بشری در نظر امیرالمؤمنین علیهالسلام به اندازهای بود که در ابراز تأسف از بیحرمتی کردن سپاهیان معاویه، در یک هجوم، به خانه زنی یهودی و ذمی و ربودن زیورآلات او فرمودند:
اگر مرد مسلمانی از ناراحتی این امر بمیرد قابل ملامت نیست، بلکه بدان مرگ قابل ستایش نیز هست.
حق آزادی مردم در حکومت امام به حدّی بود که خوارج، این سرسختترین دشمنان امام به راحتی در مسجد حضرت به سخن پراکنی و حتی توهین به امام میپرداختند و حضرت در عین اینکه قدرت داشتند نه تنها هیچ یک از آنها را توبیخ نکردند، بلکه حتی سهم آنان را از بیت المال نیز قطع نکردند.
در یک کلام حقوق مردم در نگاه امام علیهالسلام آنچنان جایگاهی داشت، که به تعبیر جرج جرداق تمام وصایا و نامههای امام به والیان حول یک محور واحد بود و آن عدالت بود
عدالت سیاسی: عدالت سیاسی محصول ادای حقوق سیاسی است. در دیدگاه علی علیهالسلام بزرگترین حقوقی که خداوند ادای آن را فرض کرده است حقوق سیاسی است.
همانطور که قبلا گذشت، مراد از حقوق سیاسی حق والی بر مردم و حق مردم بر والی است. به نظر امام این دو نوع حق متقابلاند.
در این راستا حق مردم بر والی عبارت از این است که حاکم اموال عمومی را به مصرف مردم برساند و در تعلیم و تأدیب و خیرخواهی مردم بکوشدو در اثر فضل و افتخاری که بدان نایل شده رفتارش را با مردم تغییر ندهد، بلکه رأفتش به آنان افزون شود و حکومت را امانتی بداند که در دست او است و بداند که خداوند از او رعایت و حفظ حقوق مردم را میخواهد و او نباید به استبداد و مطابق میل بین مردم رفتار کند.
حضرت در دستورالعملی که به مالک اشتر نوشتهاند، فرمودند:
مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنان و لطف در حق ایشان را شعار دل و جان خود ساز، و چون درندهای مباش که خوردنشان را غنیمت شمری، زیرا آنها دو دستهاند یا برادران دینی تواند و یا در آفرینش با تو همسانند... به خطای آنها نگاه مکن و از گناهشان در گذر، همانگونه که دوست داری خداوند نیز تو را مشمول عفو وبخشایش خود کند... من از رسول خدا بارها شنیدهام که گفت: پاک و آراسته نیست، امتی که در آن امت زیر دست نتواند بدون لکنت زبان حقش را از قوی دست بستاند...
حقوق والی بر مردم نیز در دیدگاه امام علیهالسلام ، وفا به بیعت و خیرخواهی حضوری و غیابی و اجابت و اطاعت است.
در اهمیّت حق نظارت و کنترل مردمی بر حکومت، در نهج البلاغه آمده است:
"بر من گمان مبرید که گفتن حرف حقی بر من ثقیل و گران خواهد بود و من خواهان آنم که در گفتههایتان مرا تعظیم کنید، چه اینکه هر کس را که گفتن سخن حقی یا راهنمایی به عدل بر او گران آید، عمل به آن برایش سختتر خواهد بود. پس، از گفتن حرف حقی به من یا مشورت عادلانهای دریغ نورزید،... ".
عدالت اقتصادی: مردم یکی از مناطق، نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام آمدند و گفتند که در سرزمین آنها آثار نهری وجود دارد که گذشت زمان و حوادث روزگار مجرای آن را تغییر داده و هرگاه آن نهر تجدید شود، در آبادی آن اقلیم و ثروت مسلمین تأثیری بسزا خواهد داشت. و از امام خواستند که به حاکم آنان فرمان دهد تا آنها و مردم را به بیگاری در حفر آن نهر بگمارد. امام به تجدید حفر نهر ابراز علاقه فرمودند، ولی با موضوع کار اجباری با آنکه موضوع تقاضای خودشان بود، موافقت ننمودند. از این رو در نامهای که به حاکم آن دیار نوشتهاند، از او خواستند که مردم آن اقلیم را نزد خود بطلبد، تا اگر کار نهر آنگونه باشد، که ایشان وصف کردهاند، هر کدام از ایشان را که به طیب خاطر مایل باشد به کار بگمارد، ولی چون نهر ساخته شد متعلق به کسانی خواهد بود که در تجدید آن کار کرده و زحمت کشیدهاند نه آنانکه از کار خودداری کردند38.
در این فرمان امام، دو اصل مهم از اصول مربوط به کار و پاداش پایه ریزی شده است.
یکی) حق آزادی کار و خودمختاری کارگر
دوم) تخصیص درآمد و منفعت کار به طبقه زحمتکش و مولد ثروت.
برخورد با ظلم
رفتار ظالمانه و پایمال سازی حقوق در جای جای سیره قولی و عملی امام نکوهش شده است. علی علیهالسلام دلیل قبول حکومت توسط خود را دو چیز شمردهاند: یکی حضور و اقبال مردم و دیگری پیمانی که خداوند از علما گرفته است تا بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم صبر نکنند39.
در دیدگاه امام علیهالسلام هیچ چیزی مانند ظلم حاکمان بر مردم غضب خدا را بر نمیانگیزد40.
آنچه راه تمام دشمنیها با حکومت امام را هموار میساخت، این بود که حضرت هیچ گاه سر از عدالتگستری بر نتافتند و نخواستند دامن حکومت خود را به ظلم و بیعدالتی آلوده سازند. بی مناسبت نیست به عنایت امام به قضاوت عادلانه نیز اشاره بنماییم.
نقل است که در زمان حکومت خلیفه دوم فردی از امام شکایتی نزد خلیفه برد او امام را حاضر کرد و به ایشان گفت:
یا اباالحسن دوشادوش مدعی بنشین.
در این هنگام آثار ناراحتی در چهره امام آشکار شد.
عمر گفت یا علی از اینکه دوشادوش مدعی بنشینی اکراه داری؟
علی علیهالسلام فرمودند:
نه، ولی ناراحتیام از این است که بین من و مدعی، مساوات را رعایت نکردی، زیرا مرا با گفتن کنیهام تکریم کردی، ولی او را اینگونه گرامی نداشتی.
حالا به نظر شما تو کشوری که همه ادعا می کنند دین دار و پیرو پیامبر و امامان هستند تا چه حد عدالت وجود دارد و بر قراری عدالت بیشتر وظیفه ی ملت است یا دولت؟