شوخی با یک شعر (از خودم)

استاد من سنگ صبور صفرا

به دیدنم بیا که خیلی تنهام. 

 هیچکی نفهمیده چند تا صفر دارم

چه ترم رو به مشروطی دارم. 

مشروطم و دل زده از کویزا 

خیلی دلم گرفته از جزوه ها. 

نمونده از بیستام نشونی 

پیر شدم پیر تو ای مشروطی. 

تنهای بی سنگ صبور 

جزوه های سرد و سوت وکور. 

نیست تو کارنامت نمره ای از ده بهتر 

موندی و هم کلاسیات رفتن ترم بالاتر. 

اگر چه استاد نیومد سری به صفرات نزد 

اما تو کوه صفر شو طاقت بیارو مشروط شو. 

اگر بیای این ترمو مشروط نشی 

کم میارن حسودا از حسودی. 

صدای صفرام همه جا پرشده  

هر کی شنیده از خودش بی خوده. 

اما خودم زدم به بی خیالی 

هیچی ازم نمونده جز صفرای عالی..

نظرات 3 + ارسال نظر
جواد شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 ب.ظ http://www.zarajcity.blogfa.com

سلام
وبلاگ باحالی و خوبی داری به وبلاگ منم سر بزن

www.zarajcity.blogfa.com

سلام.ممنون.ok

اافشین دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ق.ظ

قشنگ بود میثم
چه کارهای میکنی تو

سلام افشین گیان.چیکار کنیم زندگیه دیگه.

نازلی پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:25 ق.ظ http://www.nazlee@yahoo.com

سلام.مرسی باحال بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد