شوخی با یک شعر (از خودم)

استاد من سنگ صبور صفرا

به دیدنم بیا که خیلی تنهام. 

 هیچکی نفهمیده چند تا صفر دارم

چه ترم رو به مشروطی دارم. 

مشروطم و دل زده از کویزا 

خیلی دلم گرفته از جزوه ها. 

نمونده از بیستام نشونی 

پیر شدم پیر تو ای مشروطی. 

تنهای بی سنگ صبور 

جزوه های سرد و سوت وکور. 

نیست تو کارنامت نمره ای از ده بهتر 

موندی و هم کلاسیات رفتن ترم بالاتر. 

اگر چه استاد نیومد سری به صفرات نزد 

اما تو کوه صفر شو طاقت بیارو مشروط شو. 

اگر بیای این ترمو مشروط نشی 

کم میارن حسودا از حسودی. 

صدای صفرام همه جا پرشده  

هر کی شنیده از خودش بی خوده. 

اما خودم زدم به بی خیالی 

هیچی ازم نمونده جز صفرای عالی..

شعری از عرفان نظری آهاری


بازی خدا و یک عروسک گلی

 

زیر گنبد کبود
جز من و خدا
کسی نبود
روزگار
رو به راه بود
هیچ چیز
نه سفید و نه سیاه بود
با وجود این
مثل اینکه چیزی اشتباه بود
زیر گنبد کبود
بازی خدا
نیمه کاره مانده بود

***
واژه ای نبود و هیچ کس
شعری از خدا نخوانده بود
تا که او مرا برای بازی خودش
انتخاب کرد

***
توی گوش من یواش گفت:
تو دعای کوچک منی
بعد هم مرا
مستجاب کرد

***
پرده ها کنار رفت
خود به خود
با شروع بازی خدا
عشق افتتاح شد

***
سالهاست
اسم بازی من و خدا
زندگی ست
هیچ چیز
مثل بازی قشنگ ما
عجیب نیست
بازی یی که ساده است و سخت
مثل بازی بهار با درخت

***
با خدا طرف شدن
کار مشکلیست
زندگی
بازی خدا و یک عروسک گلیست.

نشناختی

یک شبی مجنون نمازش را شکست 

بی وضو در کوچه ی لیلا نشست. 

عشق آنشب مست مستش کرده بود 

فارغ از جام الستش کرده بود. 

سجده ای زد بر لب درگاه او 

پر زلیلا شد دل پر آه او. 

گفت یا رب از چه خارم کرده ای  

بر صلیب عشق دارم کرده ای. 

جام لیلا را به دستم داده ای 

وندر این بازی شکستم داده ای. 

نشترعشق بر جانم می زنی 

دردم از لیلاست آنم میزنی. 

خسته ام زین عشق دل خونم نکن 

من که مجنونم تو مجنونم نکن. 

مرد این بازیچه دیگر نیستم 

 این تو و لیلای تو من نیستم. 

گفت ای دیوانه لیلایت منم 

دررگ پنهان و پیدایت منم. 

سالهابا جور لیلا ساختی 

من کنارت بودم ونشناختی. 

عشق لیلا در دلت انداختم 

 صد قمار عشق یکجا باختم. 

کردمت آواره ی صحرا نشد  

گفتم عاقل می شود اما نشد. 

سوختم در حسرت یک یا ربت 

غیر لیلا بر نیامداز لبت. 

روزو شب او را صدا کردی ولی 

 دیدم امشب با منی گفتم بلی. 

مطمئن بودم به من سر می زنی  

در حریم خانه ام سر می زنی. 

حال این لیلا که خارت کرده بود 

 درس عشقش بی قرارت کرده بود. 

مرد راهش باش تا شاهت کنم  

صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

سیر تکاملی برخورد با دختران (طنز اجتماعی)


سال ۱۲۳۰ : مرد : دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمیشم…. !!!
زن : آقا حالا یه غلطی کرد شما ببخشید !!! نا محرم که خونمون نبود . حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده…!!!

مرد: بلند خندیده ؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. !!! نخیر نمی شه باید بکشمش… !!!

– بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه…
سال ۱۲۸۰ :
مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی ؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که مُردی دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی !!! تو غلط می کنی !!! تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخای درس بخونی؟؟؟

زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها ! شکر خورد. !!! دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده…

مرد (با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدون درد می کشمت… !!!

– بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه …

سال ۱۳۳۰ :
مرد : چی؟ دانشسرا ؟؟ (همون دانشگاه خودمون) حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای سر منو زیر ننگ بکنی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کنم…

زن: آقا، تورو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ…

مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم . یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کنی…

– بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه …

سال۱۳۸۰ :
مرد: کجا ؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و وقتی می پوشیشون مثه جلیقه نجات می شه) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من… تو رو… می کشم…

زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا).

مرد: من… اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون قد اون شلوارتو بیشتر کن که تا زانوتو بپوشونه. ای وای بدتر شد!...

سال ۱۴۰۰ :
زن: دخترم. حالا بابات یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه آ مامی. باباتم قول می ده دیگه از این حرفا نزنه…

بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو میبخشه !!!

یک رباعی کردی از خودم

شنه ی شمالت له دور دیاره(بوی رخسار تو از دور می آید) 

یکه ها تمد و هر اواره(هر شامگاه یک نفر منتظر توست) 

هسارگم هر تنی گلارگم هر تنی (ستاره ی من تویی چشمان من تویی)

عضرت منه دنگده هر چه ره واره.(هر کسی که از کنار تو رد می شود در حسرت صدای توست).