نثری از خودم

ای آرزوهای بر تاراج رفته 

ای امید بر باد رفته 

ای آرامش رخت بر بسته 

ای عشق فراموش شده 

ای انسان های بالا دست افق های رنگارنگ 

ای خدای دور دست بعید 

در جستجویتان دگر پا نخواهم فرسود.

نظرات 2 + ارسال نظر
زلیخا شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ق.ظ

سلام
نمی خوام تمجید کنم واقعا اون رباعی بالاتون خیلی قشنگ بود.
ودر مورد این شعرتونم همشون قابل قبولا بجزُِِِخدای دور دست بعیدُچرانباید به جستجوی خدا بود؟
البته قصد انتقاد نداشتم........
فقط یه سوال بود.

سلام از اینکه دیر متوجه نظرتون شدم ببخشید، نظر لطفتونه البته این یه شعر نیست یه نثره خدا خیلی به بندهاش نزدیکه منتها این ماییم که از خدا دور می شیم.اگه هر کس یه کم عاقلانه به زندگیش نگاه کنه می تونه حضور خدا رو حس کنه منظور من از این جمله در واقع همینه یعنی می خوام بگم که ما از خدا دور شدیم.خیلی ممنون که به وبم اومدید.

افشین یکشنبه 11 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:45 ق.ظ

ایول شعر قشنگی بود
بی احساس و عاطفه بودن انسان را از واقعیت دور میکند امیر احساسات باشیم و نه اسیر ان
چه طور بود داش ای بیگ زاده

سلام داش افشین مشکل اصلی ما ایرانیا اینه که در مواقع خاص اون احساسی که باید در قبال یه چیزی داشته باشیم نداریم اونم به خاطر ضعف فرهنگی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد