نثری از خودم

زندگی شاید قطره های آبی ست که از شیر حیاط یخ زده است 

زندگی شاید ستاره ای مخروبه است 

زندگی شایدقندانی شکسته است 

زندگی شلید نگاه سرد مردی به پسرکیست  

زندگی شاید بی وفایی دلبری به دلداده ایست 

زندگی شاید شرم محبوبی از محبش است 

زندگی شاید شعله پنهانی دلی باشد 

زندگی شاید آواز دهل شنیدن از دور است 

زندگی شاید به سوگ نشستن مادری فرزند مرده است 

زندگی شاید بوسه مادری بر طفلش است 

آری زندگی شاید همین است. 

 

 

 

تقدیم به تمام عاشقان زندگی

نظرات 3 + ارسال نظر
آشناترین غریبه یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:39 ب.ظ http://ashnatarin-gharibe.blogsky.com/

زندگی مثل یه هزاری مچاله ته جیب راننده تاکسی است
زندگی رنگ آب است
زندگی طعم ویسکی که تازه میره از گلو پایین
ایوللللللللللللللللل
خیلی قشنگ بود

خواهش می کنم.ولی زندگی ویسکی نیست که ازش مست بشی باید سعی کنی خودت یه ویسکی پیدا کنی(منظورم انگیزس).

نوشین چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ق.ظ

سلام

قشنگ بود اما به نظر من بهتره آثارتون امیدواری ونشاط بیشتری رو به مخاطب منتقل کنه.

به امید موفقیت شما

salam.mamnon bebakhshid computerfarsi nadasht.manzoreton ine ke na omid konandas?

نوشین پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ق.ظ

نه ولی زندگی میتونه خیلی قشنگ تر باشه . البته من طبع شعری شما رو تحسین میکنم و امیدوارم روزی شاعری پر آوازه بشین

خواهش می کنم.من هیچ وقت به این فکر نکردم که یه روز شاعر بشم چون اصلا خودمو در اندازه های یه شاعر نمی بینم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد